نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نیکان نفس مامان

وقتی یه قلب کوچیک کنار قلب من می تپید...

سلام پسر گل مامان. امروز صبح گذاشتمت پیش مامان جون و رفتم قزوین واسه کار مرخصیم.واااااای این اولین باری بود که اینقدر ازت دور می شدم می رفتم ها ولی دلم پیش تو بود.با اینکه خیالم راحت بود که مامان جون هیچ جوری برات کم نمیزاره ولی قلبم داشت از جا کنده می شد.انگار یه تیکه وجودم رو ازم کنده بودن.خلاصه رفتم و برگشتم و دیدم لالا کردی وااااای که چقدر چهره نازت تو خواب قشنگ تر میشه مامان. خوب سری قبل داشتم قصه فرشته کوچولوی خونه مامان و بابا رو می گفتم برات. خلاصه دو سه هفته بعد با بابا رفتیم قزوین دکتر و دکتر گفت بله یه  قلب کوچولو تو دلم داره می تپه.هم می خندیدم و هم گریه می کردم درست مثل همین الان که دارم می نویسم و لبم میخنده و چشمام ...
28 فروردين 1393

قصه فرشته کوچولوی ما

سلام نفس مامان امروز میخوام قصه ورودت به زندگیمون رو برات تعریف کنم. خوب دی ماه پارسال یعنی سال 1391 بود که بابا دلدرد گرفت و با هم رفتیم دکتر و گفت باید بره بیمارستان عمل آپاندیس.بعد عمل هم همش خونمون مهمون میومد و میرفت و من همش مشغول بودم تو همون روز ها احساس کردم  قراره یه فرشته پاش رو به خونه ما بزاره و رفتم یه آزمایش خون دادم  به بابا هم چیزی نگفتم.برای گرفتن جواب آزمایش به خاله الی گفتم هر وقت خواستی بریی بیرون جواب آزمایش من رو هم بگیرید.خلاصه شب خاله اومد و گفت بععععلههه یه فرشته کوچولو به زودی میاد به زندگی ماااااااا.من هم به بابا گفتم و کلی خوشحال شدیم اما چون سال قبل یه تجربه بد داشتیم قرار شد به کسی نگیم تا من...
17 فروردين 1393
1